قصّه های گنبد کبود
از کنار ِمن عبور کرد
یک هزار و سیصد و نود
با تمام ِخاطرات ِخوب
با تمام ِخاطرات ِ بد
روزها و هفته ها شدند
مثل برق و باد ناپدید
شب به شب بر آسمان ِ من
یک شهاب ِ سرد،خط کشید
سررسید ِکهنه ام پُر است
ازهزار رویداد ِ ریز
من ولی تکان نخورده ام
بوده ام همیشه پشت ِمیز
در کتاب ِاتّفاق ها
صفحه ای برای من نبود
گرچه بی امان ادامه داشت
قصّه های گنبد کبود
چند شعر و یک دو جایزه
چند موی روشن ِسپید
این تمام ِیادگارِ ِمن
ازفرشته ای که پر کشید
با تمام ِخاطرات ِخوب
با تمام ِخاطرات ِ بد
از کنار من عبور کرد
یک هزار و سیصد و نود ...
سیزدهم فروردین نود و یک
سلام . سالي خوش و پر از اتفاق هاي سبز برايتان آرزومندم سال نو مبارك
سلام، سال نو مبارک. نوشته هاتون زیبان واین هم مثل بقیه اونا زیباست. واقعیت همینه که اونقد زود میگذره که آدم رو یاد این جمله میندازه که و ناگاه چه زود، دیر می شود. امیدوارم هیچوقت این جمله از ذهنتون نگذره
[گل][گل][گل]......
[قلب]سلام احمد جونم دوستت دارم 1000 تا[قلب]
سلام احمد جونم شما که میگی کی میشه با تو قرار گذاشت وقتی هم که قرار می گذاریم نمی آی که!!!!
سلام آقای میرزاده آرزو می کنم سال یک هزار و سیصدو نود و یک اگر چه به راحتی در وزن یک شعر نمی گنجدو به اندازه ی یک هزار و سیصدو و نود وزین نیست اما سرشار شود از روشنایی و برکت و وزنه ی موفقیت هایتان امسال سنگین تر از پار سال باشد.
دوستت دارم احمد جان[قلب]
amoo kheyliiiiii ghashang bood...mersiiiiiii...garche sale no ro hamoon ruze aval tabrik goftam vali sale not mobarak[گل][قلب]
سلام احمد جونم[قلب]
سلام دوست عزيز! شعر زيبايتان را با اجازه در نشريه صدف چاپ كردم.